فراماسونها،جلسات خود را در محلي كه معمولا ساختمان مخصوصي هم دارد و«لژ»ناميده ميشود تشكيل داده و مقيد به اجراء آداب و مراسم ويژه خويشند.آنها درجات و مراتب متعددي دارند كه براي عبور از هر كدام و صعود به درجه بالاتر بايد آموزشهاي لازم را ديده و مراتب اعتماد و سرسپردگي را به طور كامل ثابت كرده باشند. اينان در مراسم خويش از وسايل و ابزاري استفاده ميكنند(مثل گونيا و چكش و پرگار و پيشبند و غيره)كه براي آنها قائل به رموز و مفاهيم و معاني ويژهاي هستند و به هر حال همه اين آداب و رسوم،براي رشد روحيه اطاعت و ايمان قلبي به اين تشكيلات است. هر لژ فراماسونري يك رئيس كل به نام استاد اعظم دارد كه همه اعضاء بايد مطيع او بوده و از صميم قلب استادي و رياست او را پذيرفته باشند.
سه مركز اصلي فراماسوني(در پاريس،لندن و آمريكا) فرماندهي اصلي همه لژهاي تابعه را در كشورها و شهرهاي جهان به عهده دارند كه در عين حال نقش سازماندهي و هماهنگي را نيز ايفا ميكنند.فراماسونها با تشكيلات مفصل و منظم و پيچيده و حفاظت شده و با سابقه طولاني كه طي قرون و به ويژه از اوائل قرن هيجدهم، داير كردهاند در بسياري از حوادث تاريخ نقش داشتهاند:جرج واشنگتن اولين رئيس جمهور آمريكا و بسياري از رؤساي جمهور ديگر آن كشور تا امروز،ادوارد هفتم پادشاه انگليس و بسياري از گردانندگان انقلاب كبير فرانسه از قبيل منتسكيو و روبسپير و مارا و دانتون و...و قبل از آنها علماء و هنرمندان در فرانسه مثل مولير و اصحاب دايرةالمعارف و...و بسيار افراد سرشناس ديگر از اعضاء مشهور فراماسوني هستند.
در ايران نيز افراد مؤثري قبل و بعد از انقلاب مشروطيت فراماسوناند:ميرزاآقاخان نوري(عامل قتل اميركبير و جانشين وي)محمدحسين فروغي و پسرش محمدعلي فروغي،ميرزاملكمخان و پدرش ميرزا يعقوب،حاج سيد نصراللّه تقوي،تقيزاده،اديب الممالك، بسياري از شاهزادگان قاجار،تعداد زيادي از وكلاي مشروطه و زعماي دولت،افراد بيشماري از نويسندگان و مشاهير صدر مشروطيت و بعد از آن،همگي فراماسون بودند تا برسد به حسين علاء و شريفامامي و آل و تبار اينان كه كم و بيش هر كس كه با كتاب و مطالعه و تاريخ سر و كار دارد تا حدودي با كار و حال اينان آشنايي دارد. از آنجا كه قصد ما،توضيح و تشريح فراماسونري نيست و به دليل آنكه منابع و مآخذ فراواني براي مطالعه در اين زمينه وجود دارد، به همين مقدار بسنده كرده و در زير تعدادي از مدارك قابل مراجعه براي تحقيق درباره فراماسونها را ارائه كرده و به اصل مسأله مورد نظر خود ميپردازيم؛با اين توجه كه مآخذ زير،درجه اعتبار و ارزش يكساني ندارند و حتي تعدادي از آنها نوشته خود فراماسونهاست:
1-فراموشخانه و فراماسونري در ايران؛نوشته اسماعيل رائين؛سه جلد.
2-سازمان جهاني فراماسونري؛ولي اللّه يوسفيه.
3-سياستگران دوره قاجار؛خان ملك ساساني.
4-تاريخ روابط ايران و انگليس؛محمود محمود.
5-قصيده ماسونيه؛اديب الممالك فراهاني.
6-غرش طوفان و ژوزف بالسامو؛دو داستان بلند از الكساندر دوما.
7-جنگ و صلح؛لئوي تولستوي.
8-نيمه راه بهشت؛سعيد نفيسي.
9-تاريخ جمعيتهاي سري و جنبشهاي تخريبي؛محمد عبداللّه عنان؛ترجمه علي هاشمي حائري.
10-از ماست كه برماست؛هما ناطق.
11-فراماسونري در ايران؛محمود كتيرايي.
12-فراماسون در انقلاب فرانسه؛نجفقلي معزي
13-دايرةالمعارف فارسي؛به سرپرستي غلامحسين مصاحب.
14-دايرة المعارفهاي خارجي مثل لاروس و بريتانيكا و آمريكانا و غيره...
15-و...
اما آنچه كه از همه اينها مهمتر و شايان توجه بيشتر است يافتنجواب براي اين سئوال است كه:«فراماسونري در خدمت كدام كشور و حكومت و آلت فعل كدام نيروي استعماري است؟».
عموما اين تشكيلات مرموز را آلت دست امپرياليسم انگليس ميدانستند و ميدانند و گاه وسيله استثماري و استعماري فرانسه و لابد آمريكا نيز؛اما به دلائل و مدارك زير؛فراماسونري قطعا از اذناب و وابستگان صهيونيسم بينالملل و در جهت منافع و مطامع آن است.البته اين ادعا براي اولين بار نيست اما به هر حال توجه به اين نكته ميتواند راهگشاي بسياري از نقاط مبهم حركات و رفتار اين سازمان خطرناك در قرون اخير تاريخ بشر باشد.تذكر اين نكته هم به عنوان اعتذار از حوصله خواننده محترم لازم است كه به دليل اهميت موضوع سعي ميشود همه مواردي كه تا كنون به دست آمده آورده شود تا معلوم گردد كه فجايعي كه صهيونيستها با نام فراماسوني انجام دادهاند تا چه اندازه و به چه عمق و ريشهداري است.
1-«در ضيافتي از فراماسونها در فرانسه در سال 1873 يك فراماسون يهودي به نام دلزاس نطقي ايراد كرد و در آن از هم مسلكان ايراني خويش براي جامعه يهوديان ايران،مساعدت و همكاري و همراهي تقاضا نمود»اين تقاضاي يهوديان را از فراماسونهاي ايران بدان جهت نقل كرديم كه نشانه همبستگي دائمي و لاينفك صهيونيسمو فراماسونيسم است...به روي بسياري از ديپلمهاي فراماسوني،...كلمه«يهوه خداي جهودان»با زبان و خط و عبري نقش شده كه اين خود نمودار ديگري از بستگي يهوديان با فراماسونري ميباشد.در ايران بستگي فراماسونيسم با صهيونيسم از بدو فعاليت اين سازمان زيرزميني وجود داشته و هم اكنون نيز دارد.كارگردانان فراماسونيسم،از يهوديان ايران و يا نودياني كه حسبالظاهر دين آباء و اجدادي خود را رها كردهاند،تشكيل ميگردد و هماكنون نيز در لژهاي وابسته به فرانسه و انگليس در ايران يهوديان مهاجر به ايران و يهوديان ايراني عضويت دارند».
2-«برخي از ديگر از ماسونها...معتقدند كه سنگ اول بناي «فرقه ماسوني»در زماني نهاده شد كه سليمان نبي به بناي معبد معروف خود موسوم به«هيكل سليمان»اقدام نمود».كه هيكل سليمان و پادشاهي و نبوت حضرت سليمان از مقدسات و نقاط حساساعتقادات يهوديان است.
3-«در بين دانشمندان و نويسندگاني كه موفق به دريافت جايزه معروف«نوبل»شدهاند،شماره كساني كه عضو فراماسوني هستند به قدري زياد است كه اين فكر به وجود آمده است كه تا نويسنده و دانشمندي عضو فراماسوني نباشد موفق به دريافت جايزه نوبل نخواهد شد».اين مطلب را مقايسه كنيد با آمار زير كه چندين سال قبل تهيه شده است:
«مسيحيان با 1150 ميليون نفر جمعيت 209 جايزه نوبل گرفتهاند يعني هر 5 ميليون مسيحي يك جايزه؛
كشورهاي كمونيست و مذاهب چيني با 800 ميليون نفرجمعيت 8 جايزه نوبل گرفتهاند يعني هر 100 ميليون نفر يك جايزه؛
مسلمانان با 600 ميليون نفر جمعيت 1 جايزه نوبل گرفتهاند يعني هر 600 ميليون نفر يك جايزه؛
هندوها با 500 ميليون نفر جمعيت 2 جايزه نوبل گرفتهاند يعني هر 250 ميليون نفر يك جايزه؛
يهوديان با 15 ميليون نفر جمعيت 43 جايزه نوبل گرفتهاند يعني هر يك ميليون يهودي 3 جايزه!»
يعني در حالي كه در سطور قبل،شرط دريافت جايزه نوبل، فراماسون بودن ذكر شده بود؛با اين آمار گويي يهودي بودن مهمترين شرط بردن جايزه نوبل است.از جمع اين دو بايد نتيجه گرفت كه اين جايزه،مخصوص يهوديان فراماسون و يا فراماسونهاي يهودي است!
4-«هيتلر و سربازان نازي همانطوري كه با يهوديان دشمني وكينه داشتند،با هر گونه افكار«انترناسيوليستي»اعم از كمونيسم يا فراماسونري مخالف بودند.مخالف نازيها با فراماسونها بيشتر از كمونيستها بود چون«اين سازمان را آلت دست يهوديها ميدانستند. هيتلريها،كليه سازمانهاي فراماسوني را در آلمان برچيدند و اعضاء آنها را يا اعدام كردند و يا به زندانهاي طويل المدت انداختند.در دوران جنگ دوم جهاني هر جا قشون هيتلري وارد ميشد،محو ماسونها را فراموش نميكرد و محافل آنها را تعطيل مينمود ولي بعد از شكست آلمان و پايان جنگ دوم جهاني،فراماسوني فرانسه بار ديگر زنده شد».
5-«گرچه افكار فراماسونري نوين بر پايه و اساس انترناسيوناليسم بنا نهاده شده و انترناسيوناليسم دشمن ناسيوناليسم و سنت و تراديسيون است؛با اينحال«ماسون»ها چون از ارزش تراديسيون و سنتها در جامعه به خوبي اطلاع دارند لذا ساختن«معبد سليمان»و افسانههاي يهودي و كليمي را بر پايه و اساس تئوري و انديشههاي مسلك خود قرار دادهاند».
يعني از يك سو تخريب سنت و آداب و رسوم هر جامعه به اسم انترناسيوناليسم و از سوي ديگر تبليغ و ترويج سنتها و رسوم يهودي در آن جامعه.
6-«فراماسونهاي انگليسي،رنگ آبي را براي نشانها و حمايل و علائم خود انتخاب كردند و به همين جهت تشكيلات آنها «فراماسوني آبي»ناميده ميشود». رنگ آبي براي يهوديان صهيونيست هم مقدس است چنانكه پرچم اسرائيل بر روي زمينه سفيد،يك ستاره داود و دو نوار به رنگ آبي دارد.
7-بر بالاي محل جلوس استاد اعظم در داخل تالار لژ«مثلث مقدس»نقش شده كه از پشت به وسيله برق روشن ميشود و در وسط آن چند حرف عبري و يهودي نوشته شده است».
8-«به عقيده فراماسونري كنوني،كوروش كه باعث آزادي يهوديان از اسارات بابليها شد و معبد بزرگ را در اورشليم ساخته است طبق تعليمات درجات عاليه فراماسوني«ماسون اول»يعني جزء سازندگان و بانيان معبد به شمار ميرود.زيرا معبدي كه او ساخته مطابق همان اسلوبي است كه حضرت سليمان بنا كرده است و به اين جهت ماسونها او را هم«بنا»يا به اصطلاح امروزي«ماسون» ميدانند».
9-«به طوريكه قبلا گفته شد،فراماسونري خود را يك سازمانجهاني ميداند و اساس فعاليت خود را بر پايه تشكيل«حكومت جهاني»و نوعي«حكومت انترناسيوناليستي»كه كمونيستها نيز بدان اعتقاد دارند،قرار داده است».
بايد توجه داشت كه در واقع اين يهود است كه با احساس برتري نژادي و قومي و با كوشش در جايگيري و تسلط بر منطقه فلسطين-كه مركز اديان الهي،منطقه استراتژيكي و محل اتصال سه قاره،و مركز عمده منابع نفت جهان است-خيال تأسيس حكومت جهاني دارد و الهام بخش فراماسونري و كمونيسم است.
10-«در سال 1723،دكتر اندرسن با كمك«تئوفيل دزاگوليه» قانون اساسي فراماسونري را نوشت و منتشر كرد...اين قانون هم اكنون به بيش از 73 زبان متداول در جهان ترجمه شده و در دسترس اعضاء لژهاست...در مقدمه آن مينويسد:...قواعد مخصوصي كه براي اعمال اين هنر(بنايي)و توسعه آن به كار ميرود زائيده علم
هندسه است.اين علم از آدم ابوالبشر به پسرانش مخصوصا به«قابيل» و«شيث»رسيد.شيث پسر سوم آدم(پس از قابيل و هابيل)شهر «خنوخ»را به اسم پسرش بنا كرد.ظاهرا هابيل فرصت تكميل معلومات را نيافت و سوابق ،(بنايي)وي درخشان نبود!در صورتيكه قابيل يك شهر ساخت و بنا(ماسون)عاليمقداري بود.سپس پيامبران
و ملت اسرائيل و شاه آنان سليمان نبي،معماري(ماسوني)را توسعه دادند.»
غير از آميختگي كامل اين بينش فراماسونري با تاريخ بنياسرائيل،ضمنا جالب است كه اينان«قابيل»را معماري بزرگ و عاليمقدار ميدانند در حاليكه ميدانيم او به طمع و حسد،برادر خود هابيل را به ناحق كشت و جنگ قبيله هابيليان با قابيليان و خونخواهي و ثار مداوم تاريخ،هم از آن زمان و از آن واقعه شروع شد و تداوم يافت، و تا آخر الزمان نيز ادامه خواهد داشت.
11-«فراماسونهاي جهان نه تنها در جنگهاي داخلي،انقلابات و تغيير رژيمهاي ممالك شركت داشتهاند بلكه در جنگهاي بينالمللي نيز مؤثر بودند.در جنگ بينالملل اول كه با شكست آلمان تمام شد،فراماسونها و يهوديان آلمان از انگلستان،فرانسه و متحدين آنها جانبداري ميكردند،نقش اساسي داشتند.يهوديها كه در مجامع فراماسوني دنيا نقش مهمي دارند،حتي علامت شش گوشه خود را(ستاره داود)جزو علائم ماسوني كرده و از وجود كليميان آواره جهان براي توسعه فعاليت ماسوني استفاده كرده و ميكنند».
12-«تصوير سنگ قبر تروسكانيان،فراماسونر ارمني در قبرستان ارامنه جلفاي اصفهان،كه بر روي آن علامت فراماسونري نقش شده است».و اين علامت فراماسونري يك ستاره شش پر داود است محصور در يك دايره و در درون آن گونيا و مثلث و...
13-«يكي از برجستهترين اعضاي لژ روشنايي در ايران، هم اكنون(يعني به هنگام تأليف كتاب)بر دوازده لژ ديگر وابسته به سازمانهاي جهاني گراند لژ اسكاتلند در ايران رياست دارد.او كه دو سال قبل به سمت ناظر اعظم لژهاي اعظم انگليس در ايران انتخاب شده«كريستوفر اسحقفري»نام دارد و تبعه انگليس است.اينانگليسي يهودي الاصل كه مدعي پيروي از مذهب مسيح است از چهل سال قبل تا كنون در ايران بسر ميبرد.از سوابق او در انگليس هيچ اطلاعي در دست نداريم ولي از دوران اوليه خدمتش در شركت نفت سابق گزارشهاي تأسفآوري موجود است...فعاليت او در لژهاي انگليسي بدان پايه و مقام رسيده كه استاد اعظم لژ اسكاتلند به اين يهودي انگليسي مقام Junior Grand Warden را داده است...
اين يهودي انگليسي كه در سازمان فراماسونري به مقام«ناظر اعظم» لژ«ناحيه ايران»رسيده است،بالاترين مقام را در سازمان ماسوني ايران دارد.او بر پانصد نفر از فراماسونهاي انگليس،تبعه ايران حكومت ميكند و اين گروه ناچارند دست او را ببوسند و فرامين او را بدون درنگ و بيچون و چرا اطاعت و اجرا كنند».
14-در برنامه لژ تهران(شماره 1541)تابع قانون اساسي اسكاتلند،در بند 6«سرودي از داود»قرائت ميشود و در بندهاي 8 و 9 و 10 سه مزمور از مزامير كتاب مقدس(تورات)خوانده ميشود در بند 18،مزمور 72 از تورات به شرح زير قرائت ميگردد. «مبارك باد يهوه خدا كه خداي اسرائيل است،كه او فقط كارهاي عجيب ميكند؛...»
و در بند 25،سفر اعداد به شرح زير خوانده ميشود:
«يهوه ترا بركت دهد و ترا محافظت نمايد؛يهوه روي خود را بر تو تابان سازد و بر تو رحمت كند؛يهوه روي خود را بر تو برافروزد و ترا سلامتي بخشد؛و نام مرا اسرائيل بگذارند و من ايشان را بركت خواهم داد.»
و در بند 38 مزمور 100 از تورات آمده است كه«...بدانيد كه يهوه خداست؛او را آفريد.ما قوم او هستيم و گوسفندان مرتع او».
15-در يك«تابلو نقاشي كه از طرف فراماسونري آمريكا كشيده شده و نمودار مذاهب و فرقههايي است كه از چشمه فراماسونري برخوردار شدهاند».در مركز ثقل تابلو و درست در وسط آن يك شمعدان هفت شاخه سمبل دين يهود نقش شده است.
16-«خطرناكترين جمعيتهاي زيرزميني كه به منظور درهم ريختن اركان اسلام و خدمت به اهداف يهود تشكيل شده،همان تشكيلات ماسوني است»،...«جمعيت«روتاري»،از مؤسسات صهيوني است،چرا كه يهوديان براي پيشبرد هدفهاي خود،تنها به جمعيتهاي فراماسوني اكتفا نكرده بلكه مؤسسات بسيار ديگري را هم به خدمت
انجام هدفهاي خود گرفتند كه از جمله باشگاه«روتاري»را ميتوان نام برد»...«جمعيتهاي ماسوني را هدف معيني جز خدمت به صهيونيسم جهاني و تأمين و تسلط آنان بر جهان نيست.محفل ماسوني بريتانيا اهداف خود را در امور ذيل مشخص گردانيد:
1-حفاظت كامل از يهود 2-جنگ با اديان 3-پراكندن روح الحاد و فكر اباحيت بين ملتها(منظور از اباحيت،آزادي جنسي است بين هر زن و هر مرد)».
...«رهبران فراماسونري معتقدند كه اسرائيل تنها دولتي است كه به ايدههاي ماسوني در تجديد هيكل سليمان مجددا تحقق خواهد بخشيد...اينان در نظر دارند كه عظيمترين محفلها را در قدس يعني در جوار معبد سليمان به وجود آورند تا كعبه آمال فراماسونها باشد» ....
«در سال 1861 ميلادي در«نشريه يهود»منتشره در لندن چنين آمده است:اساس كار مجامع ماسوني اروپا بر اساس معتقدات اساسي يهود استوار است.اكثر مثلثها و رموز و زبان اعضاء اين محافل به عينه متخذ از نظامات يهود است و هدفهايي كه ماسونيت و مسير ملت يهود را روشن ميدارد»...«در دايرةالمعارف فراماسوني كه در سال 1906 در فيلادلفيا انتشار يافته چنين آمده:لازم است هر محفلي،رمزي از يكي از معابد يهود باشد و در حقيقت نيز چنين است و نيز هر رهبري از رهبران ماسوني،خود نمودار و نماينده پادشاهي از پادشاهان يهود
است و باز هر فرد ماسوني بايد مثل اعلاي يك كارگزار يهودي باشد».
17-«هدف ماسونيسم:با تشكيل اين حزب سعي ميشود ساير اديان،اخلاق دولتها و ملتها را از جانب يهود ريشهكن سازند...ايده اعضاء بر حسب نوشتههاي كتاب«الخطب الاربع»چنين است:عقايد و رموز و اشارات ما به لغت مصري فرعوني است كه به وسيله بنياسرائيل به ما ارث رسيده است...هدف حزب:حزب ماسوني نبايد قانع به يك يا دو يا سه دولت باشد؛بلكه سلطهاش بايد جهان را در بر گيرد و براي نيل به اين هدف،اولين مرحله،نابودي اديان و علماء روحاني است كه از بزرگترين و خطرناكترين دشمنان ما محسوب ميشوند...بايد بزرگترين دشمن بشريت را كه«دين»نام دارد محو و نابود سازيم».افراد حزب ماسوني نبايد معتقد به هيچ ديني باشد مگر در صورت ظاهر آن هم براي فريب مردم».
18-«شكي ندارد كه«كابالاي يهود»(يكي از تشكيلات قديمي و سري يهود)طريقه و راه ديگري براي نقل آن به شمار ميرود:اينست آنچه را كه بعضي از نويسندگان«بنايان آزاد»(فراماسون)خودشان مقرر ميدارند؛چه آداب فرقه خود را از يك طرف اسناد به مصر و يونان و كلده داده و از طرف ديگر به اسرائيليان منصوب ميدارند و نظامات آن را به مصدر ثاني،يعني اسرائيليان،نسبت داده و اصول آن را،از بعد از آدم و نوح و ابراهيم،به موسي و داود و سليمان برميگردانند و رجوع ميدهند...اين انتساب عينا همان چيزي است كه يهود،درباره«كابالا» مقرر ميدارند»....
«در سال 1813 جماعات بناي آزاد انگلستان مجددا آن را(درجه بارگاه شهرياري؛نخستين مرتبه از مراتب عليارا) اعادهنمودند.اين درجه نيز به اصل يهودي رجوع ميشود يعني مرجع يهودي دارد و عبارت از تمجيد از اسرائيل و جاويد نگاه داشتن و يادبود معبد ثاني است»...«چه بسيار شده كه بنايان آزاد از وجهه سياسي با هم اختلاف پيدا كردند و لكن بناي آزاد در تمام اعصار اين مبدأ و اصل را كه عبارتست از مبارزه با هر گونه خرافه ديني و هر گونه«تعصب» مذهبي،وجهه همت خود قرار دادند.خلاصه آنكه«گرانداوريان»(لژ شرق بزرگ فرانسه)بنا به آنچه كه دشمنان بنايان آزاد ميگويند هيئتي است مخرب و قصد و مقصودش محو تمام مبادي ديني و اخلاقي ميباشد و لكن بعضي از محققين اين تمايل و انگيزه انقلابي و تخريبي را به نفس و بناي آزاد منسوب نميدانند بلكه منسوب به«نيروي خفيهاي» ميدانند كه از پشت پرده عمل ميكند و از اينرو «گرانداوريان»پردهاي بيش به شمار نميرود و پرچمي است كه اعضاء آن زير سايه آن قرار ميگيرند و عمل براي مقاصدي مينمايند كه خود نميدانند چيست...آيا اين نيروي خفيه كه بناي آزاد را رهبري مينمايد و خود به چشم نميآيد چيست و كدامست؟بعضيها به اين سئوال چنين پاسخ ميدهند كه:نيروي يهودي است و كارگردانان گرانداوريان اكثرشان يهودي هستند».(26)
19-در اغلب آرمها و علائم فراماسونري و مهرها و نشانهها و بر يراقها و پيشبندهايشان نقش برگ زيتون تصوير شدهاست.برگ زيتون از علائم مشخص و قطعي صهيونيستها و يهوديهاست.مثلا آرم رسمي دولت اسرائيل،شمعدان هفتشاخهاي است كه در دو طرفش دو شاخه زيتون نقش شده است.همچنين بر روي بعضي سكهها و مدالهاي اسرائيلي،برگ زيتون نقش گرديده است.
20-مدرسه سپهسالار سابق و ساختمان مجلس شوراي ملي سابق متعلق به يكي از افراد خاندان قاجار بوده است به نام ميرزا حسينخان سپهسالار.مؤلف كتاب«تاريخ بيداري ايران»درباره او مينويسد: «در زمان رياست خود،ميرزاملكم خان را به ايران عودت داده،مجلس فراموشخانه(فراماسونري)ترتيب داد...» اين عنصر خائن و غربزده خانه خود را به عنوان«مجلس شوراي ملي»در اختيار مشروطه خواهان قرار داد كه هنوز هم در ميدان بهارستان تهران به همان صورت باقي است.وقتي وارد ساختمان مركزي ميشويم،در سرسراي ورودي به
ساختمان،بر سقف،گچ بريها و مجسمههايي تعبيه شده است كه عموما مفاهيم فراماسوني-يهودي دارد اما از همه مشخصتر،در دو طرف پلكاني كه به طرف طبقه دوم ميرود،بر سقف تالار دو ستاره شش پر داود گچبري و آيينهكاري شده است كه كاملا واضح و مشخص است و گوياي ارتباط كامل فراماسونري و صهيونيسم است(از اين قبيل نشانهها در اين ساختمان فراوان است).
21-جزو اسناد و مداركي كه از خانه شريف امامي،استاد اعظم لژ فراماسونري در تهران،همراه با نام 1800 نفر از فراماسونهاي ايران به دست آمد،يك قاب خاتمكاري بود كه نقش ستاره داود بر آن بود.
22-«سيامك برزند، فراماسونر،در دادگاه انقلاب اسلامي گفت:«من داراي مقام«درجه 33»هستم و تا مرحله بازرسي كل اين جمعيت ارتقاء درجه يافتهام...»وي افزود:«شريف امامي رئيس لژ آبي واقع در خانه شماره 110 در خيابان بهارستان بوده است...اعضاي فراماسونري نسبت به عموم مردم،از بهترين آدمها هستند!...
كشورهايي كه در كنگره فراماسونري اسرائيل شركت كرده بودند به اين شرح است : امريكا،فرانسه،آلمان،ايتاليا،هلند،بلژيك،كلمبيا، اكوادور،فنلاند،ژاپن،اندونزي و چند كشور ديگر...شاه مخلوع در
دستگاه فراماسونري هيچكاره بوده است...!
«سيامك برزند،بر اساس كيفر خواست صادره از سوي دادسراي انقلاب اسلامي مركز متهم است به:سوء استفادههاي كلان مالي،همكاري با رژيم سابق و جاسوسي و به نفع صهيونيسم.او در سال 1967 به مقام«استاد ارجمند»و«رياست لژ»كه يكي از بالاترين پستهاي سازماني اين جمعيت است،ارتقاء يافته بود».
آنچه از نظر خواننده ارجمند گذشت نمايشگر اين واقعيت صريح و روشن است كه تشكيلات مخفي و بسيار گسترده و جهاني فراماسونري كه در حيات ملتها نقشي بسيار عظيم و خطرناك بازي ميكند،آلت دست«صهيونيسم جهاني»است و به خاطر اهداف و اغراض اين دشمن شماره يك بشريت،به انواع و اقسام توطئهها و دسيسهها دست زده و راه را براي تسلط آن شيطان بر ملل عالم هموار ميكند.
نظرات شما عزیزان: